![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و منقبت امام حسن مجتبی علیهالسلام
دستِ ما میگـیرد و بالا و بالا میکشد هر گنهکارِ بدی را سمتِ طوبا میکشد میرباید دل به یک گوشه نگاهی از گدا بـاز هم افـسارِ ما را دستِ آقا میکـشد کیست این معنای جود و بخشش و مردانگی نازِ الطـافِ بلـندش، موجِ دریـا میکشد او معـزّالمومنینست و کـریم ابن کریم سائـل افـتاده از پا را چه زیـبا میکشد این کششها زندگی بخشیده بر هر ناامید گرچه بد میبیند از عبدِ خود، اما میکشد گریهکن را میپذیرد بینِ آغوش و سپس تا درِ کـاشـانۀ بـانـوی عـظـما میکـشد هرکسی عبدالحـسن شد مطمئنم عاقبت نـازِ او را مـادرِ سادات زهـرا میکشد بعدِ مـولانا امـیـرالمـومـنـین باشد امـام هر ولایت پیشه را در پای مولا میکشد با کریمان کارها سهل است و آسان ای رفیق مجتبی بر خوانِ خود با یک بفرما میکشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای آشـنـای عـبـد گـنـهکـار یا مجیر مشکلگشای هرچه گرفتار یا مجیر از من تـمام عـمر گـنه دیـدی و گنه شرمندهام از این همه تکرار یا مجیر از بس که تو ندیـده گرفـتی گناه من بر معصیت نمودهام اصرار یا مجیر دیگر بیا مـرا ز حـریـمت جدا مکن ای آشـنـای عـبـد گـنهکـار یا مجـیر میترسم از قیامت و از دوری حسین برگ امان به من بده از نار یا مجیر دستِ خودم که نیست، لبم تشنه میشود هـسـتم به یاد تـشـنگی یار، یا مجیر تا کربلای حضرت ارباب پـر کشم با یک سـلام لحـظۀ افـطار یا مجیر خواهم که بیحجاب تماشا کنم تو را در تـحـت قـبـۀ حـرم یـار یا مـجـیر آیـا شـود فـدای عـلـی اکـبـرم کـنـی پـائـین پای حضرت دلـدار یا مجیر امشب جـواب سوز و نوای مرا بده دیگر بـرات کـرب و بـلای مرا بده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
صدایت میزنم یا قاضی الحاجات، پنهانی صدایت میزنم با حال اندوه و پشیـمانی صدایت میزنم یا اَیُّهَاالرَّحمٰن، نگاهی کن نگاهی کن به حال و روز من، این نابسامانی اگرچه من نمکگیری نمکنشناس هستم، باز نیاوردی به رویم، راه دادیام به مهمانی به تو رو میزنم با کولهباری از گناهانم به تو رو میزنم ای مهربان، رو برنگردانی! بگو دردِ دِل خود را به غیر از تو، به که گویم تویی که دردهایم را نگـفته نیز میدانی پر و بالم به چنگِ نفسِ سرکش سخت زنجیر است قفس تنگ و نفسگیر است، وای از مرغ زندانی دلم لَم یَزرعِ اندوهخیزی از گناهان است ندیده تا به این لحظه به خود، یک قطره بارانی نماز و روزههای ناقـصم بوی ریـا دارد به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی مناجات بدونِ اشک را هرگز نمیخواهم مرا ای کاش با هر "یا الهی"ام بگریانی مگیر این نعمت چشم تر و آشفتهحالی را وگـرنه بـندۀ خـاطی ندارد راهِ جـبـرانی در آتش هم بیندازی، بگویم: دوستت دارم دلت میآید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟ خدایا این گنهکار از عذاب قبر میترسد از آن اوقات تنهایی، از آن ساعات ظلمانی تو را جان علی موسی الرضا، با من مدارا کن به حق بوسهام بر مضجع شاه خراسانی دم افطارها با کام تشنه روضه میچسبد بخوانی روضههای تشنگیِ شاه عطشانی لبش ذکر خدا میگفت، لعنت بر سنانِ مست لبش ذکر خدا میگفت، وای از نیزۀ آنی صدای استخوانهایش تمام عرش را لرزاند به زیر سُم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
به بازار تو آورده گنهکاری گـناهش را چه خواهی کرد گر بينی تواعمال تباهش را من آن هستم که هرچه فرصتم دادی گنه کردم چه عذری آورد آنکه تو دانی اشتباهش را هم اينک داخل مهمانسرای تو شدم، شادم! به روی اين گدا هرگز نياوردی گناهش را پشيـمانی سرا پای مرا بگـرفته میدانی پذيرا شو از اين بنده تواين روی سياهش را به جز تو يک نفر هم هست اعمال مرا بيند چه سازم تا کريمانه به من بخشد نگاهش را اگر پرسد چرا در پيش چشمانم گنه کردی به غير از آب گشتن من چه گويم سوز آهش را در این مهمانیت مهمان اربابی غریبم من نخواهم داد بر عالم من این فیض پناهش را دلم خواهد تمام هستیِ خود را فدا سازم که یک لحظه ببینم شیرخوار و خیمهگاهش را گریزی نیست مولای مرا از بودنِ با من به هر جا میرود خواجه، بَرَد عبد سیاهش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هر زمانی در دلم درگیر طوفان میشوم یا حسینی مینویسم غرق باران میشوم از مسلمانی فقط عشقش برایم مانده است آخر از عشق علی یک روز سلمان میشوم کار من را بیشتر دست کریمان بسـپرید در گرفتاری دخیل یا حسن جان میشوم من گـناهی هم اگر کردم جهـالت کردهام تا گـناهی میکنم فـوراً پشـیـمان میشوم بار سنـگـیـنم مرا خیلی خجـالـت میدهد هر زمانی که سر این سفره مهمان میشوم روزه میگیرم ولی دائم به فکر روضهام آب مینـوشم دم افطار و گریان میشوم روضه آب و گریه نانِ هر شب اهل دل است دور از این روضهها، بیآب و بینان میشوم جان من را هم گرفتی روضه را از من نگیر جان تو بیروضه من خیلی پریشان میشوم مو پریشان، بعدِ تو زینب پریشان میشود همسفر با حرمله، با نیـزه داران میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
خـدا به روز قـیـامـت به دادِ مـا بـرسد ز روی لطف و کرامت به دادِ ما برسد گـناه پـشت گـناه و حـرام پـشت حـرام مگر که اشک نـدامـت به دادِ ما برسد مگر به برکت این سفـرههای افطاری به لحـظـههای اجـابـت به دادِ ما برسد خـدا به دید عـدالـت نظـر کند؛ زاریم! مـگـر به دیـدِ عـنـایت به دادِ مـا برسد چو مرگ داخل بستر گره گشایم نیست خـدا کـنـد که شـهـادت به دادِ ما برسد نه روزهای؛ نه نمازِ درست و درمانی مگر دو وعـده زیارت به دادِ ما برسد ولایتِ عـلـی و آل اوسـت هـسـتـیِ مـا امـیـد مـاسـت ولایـت به دادِ مـا بـرسد به لطف و یاریِ حق در مجالس ارباب خودِ حـسـین، نـهـایت به دادِ مـا برسد سری به نیزه بلند است و دخترش بیتاب خـدا به بـنـدِ اسـارت به دادِ مـا بـرسـد به گریه گفت، روی نیزه با علمدارش نگـاه کن؛ که نگـاهـت به دادِ ما برسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
ایکه با آلودهای چون من مدارا میکنی دردهـایم را به یک نـالـه مُـداوا میکنی تو کریمِ سفرهداری من گـدایِ دوره گرد با گـدایِ خود همیـشه با کَـرَم تا میکنی منکه امروزم همیشه بدتر از دیروز شد راحتم کن پس چرا امروز و فردا میکنی تاجوانی دیدهگریان عـذرخـواهی میکند با مـلائک مینـشـیـنی و تمـاشا میکـنی هرکسی را دوست داری همنشین خود کنی پایِ او را یک سحر صحنِ نجف وا میکنی لایق لطـفـت نـبـودم، من که میدانم اگر لطف بر ما میکنی با عشقِ مولا میکنی تاکه میگویم حسین، عرشِ تو میریزد بهم گوئیا در سینهام ششگوشه بر پا میکنی هرکه بر پیشانیاش بنوشته «زوّارالحسین» در قیامت زود میگـردی و پیدا میکنی گریهکنهایِ حسین محشر مُعَطّل نیستند راهشان را جانب بابُ الحسین وا میکنی شک ندارم هرکسی شد بیشتر خرجِ حسین عاقبت او را جنان مهمانِ زهـرا میکنی هرکه آمد صحنِ سلطان، گوشۀ بابالجواد کربلایش را همان لحظه تو امضا میکنی یعنی امسال اربعین من هم خدائی میشوم؟ از نجـف پـایِ پـیاده کـربـلایی میشوم؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
کار تو لطف و رأفت و عفو و محبّت است حتی اگر عـذاب کـنی باز رحمت است تو آنهـمه عـنایت و من این همه گـنـاه اقـرار میکـنم که خـلاف مـروّت است با آنکه وهـمهـا به جـلالـت نـمیرسـنـد کارت همیشه با من مسکین رفاقت است با آنکه هـست نـامـۀ اعـمـال من سـیـاه بر درگه تو آبرویَم اشک خجـلت است از بس که نـاز عـبـد گـنهکار میکـشی انگار میکند که نیازت به طاعت است یک عـمر با تو بودم و نـشـناختم تو را این عمر نیست غفلت و اندوه و حسرت است بـا ایـن هـمـه گـنـاه عـزیـزم نـمـودهای بر خاک بنـدگیت مرا روی ذلت است شکـر خــدا کـه بـا هـمـه آلـوده دامـنـی دست و دلم به دامن قرآن و عترت است ثبت است در جـریدۀ اعمالم این حدیث یک «یاعلی» فشردۀ صدسال طاعت است «میثم» ز دوسـتی عـلی دست برمـدار زیـرا تـمـام دیـن الـهـی مـحـبـت اسـت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
باز بـا شـرمـنـدگی مثـل هـمـیـشه آمـدم با امـید و آرزوی عـفـو این در را زدم گردنم را کج نمودم، کاسۀ چشمم پُر آب یا عظیم العفـو از این خانه ننمایی ردم سفره دل را فـقـط پیـش شما وا میکـنم آبـرویم را مریـزی، گرچه میدانی بدم یا غیاث المستغیثین دست من را هم بگیر گوش کن بر این همه فریادهای ممتـدم مثل بدهایی که بخشیدی و خوبانی شدند چشم پوشی کن تو از ظلم و گناه بیحدم دست من خالی ست، اما واسطه آوردهام دسـت بر دامـان پـاک اهـلبـیتِ احـمدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای روزهدار، افطار، محتاج یک دعایم آقـای آبــرودار، مـحـتـاج یـک دعـایـم با نامـۀ سـیـاهم قـلـب تو را شـکـسـتـم آلـوده و گـنـهکـار، محـتاج یک دعـایم خـیـلی دلـم گـرفـته، از تو خـبر ندارم با این وجود دلـدار، محتاج یک دعایم تا خـواستم بیـفـتـم، دست مرا گـرفـتی این دفعه همچو هر بار، محتاج یک دعایم شـرمـنـدهام کجـاها، دیـدی گـنـاه کردم خیلی شدم گـرفتار، محـتاج یک دعایم نگـذاشـتی بـریـزد یک لحـظـه آبـرویم هستم به تو بدهکار، محتاج یک دعایم ایکاش یک سحر هم راهت بیفتد اینجا در انـتـظار دیـدار، محـتاج یک دعایم خـیـمهنـشـین صحرا، آرام جان زهـرا هر جای هستی ای یار، محتاج یک دعایم وقـت اذان مغـرب دلـتـنـگ کـربـلایـم ای روزهدار، افطار، محتاج یک دعایم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
چه فرقی میکند در عرش یا روی زمین هستی تو هر جایی که باشی با خدایت همنشین هستی چهجای بُهت وقتیکه شکوه بینظیرت را نمیفهمند خاکیها ز بس بالانشین هستی نمیرنجی اگر از طعنهها و بی محلیها که در تنهاییات همصحبت روحالامین هستی تو در آن ظلمت تاریخ و بر آن طعنۀ کفار شگـفـتا آشکارا پاسخی در آستین هستی تمام ثروت خود را به او بخشیدهای جایش به دست خاتم پیغمبری نقش نگین هستی میانهمسرانش افتخاری برتر ازاین چیست؟ که هستی مادر زهرا و اُمّ المومنین هستی در ایثار و فداکاری؛ در آئـین وفـاداری نخواهد دید مانند تورا روی زمین"هستی"
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
او مادر زهراست، پس طُهر طهوراست او تـرجـمـان نـور، بـین اهل معـناست سـوغـاتی مـعـراج سـهـم دامـن اوست آغـوش او گـهـوارۀ عـرش مـعـلاسـت عـنقای مغرب عاجز از درک عفافـش قاف مقامـاتش ز بس عـالی و والاست قَـدرش نـهـان باشـد شـبـیـه لـیـلـۀ قـدر در چـشمهـایش عـالَـم لاهـوت پیداست او مـادر انـسـیـۀ حـوری سـرشـتست او مادر آیات نـور و قـدر و طاهـاست حُسن تمامی که سـراپـایش حَـسـن بود آئـیـنـهای که مـادر اسـماء حُـسـنـا ست آن مـریم مکـه که بـانـوی عـفـاف ست فــخـر تـمـام دخـتـران نـسـل حـوّاسـت الله اکـــبـــر از جــلال و از وقـــارش او بـاطـنـاً اذکـار تسـبـیحات زهراست او تاجـر عـشق است بعـد بـذل مالـش هر چه بلا آید سرش با جان پذیراست آنکس بهواقع شخص اُمُّ المؤمنینست کـه در حـقـیـقـت مـادر اُمِّ ابـیـهـاسـت او از ازل دلـدادۀ شــهــر نـجـف بــود او از ازل سرمـست صهـبای تولاست هر روز را دلواپس "در" بود و "کوچه" آری بساط گـریـهاش هرشب مهـیاست شد سـوگـوار رفـتـنش چـشـمان زهـرا پس سوگوارش از ثری تا به ثـریاست بـیـن مـزارش روضـهدار کـربـلا شـد بین عبا گـریـان جـسـمی اربـاً ارباست مرثیهخوانِ یک کفن از خاک و خون شد مرثـیهخـوانِ پیکری در زیر گرماست مــادر بــزرگ مـاه هـای روی نــیــزه دلـواپـس حـوریههای بـین صحـراست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
بزرگِ مادران، مادربزرگِ نسلِ زهرا تو و اُمُّ الـمـؤمـنـینِ واقـعیِ هر دو دنـیا تو تمام شیرمـردانِ جهان قـربان این رتـبه نخستین زن که ایمان بر نَبی آورد تنها تو همین کافیست در شأنِ رفیعت تا خودِ محشر که گشتی مادر انسیهای مافوق حورا، تو تو بخشیدی، خداوندت به تو بخشید زهرا را نــدارد تـا ابــد اسـلام ثـروتـمـنـد إلّا تـو خدا سنگ صبوری مثل زهرا بر تو بخشیده چه غم قهرند اگر بانو، در و همسایهها با تو خدا را شکر من زهراییام، پس نیست ایمانم بدهکارِ کسی غیر از رسول الله، مولا، تو خدا را شکر در دنیا نمک پروردهات هستم بیا فردای محشر هم شفیعه باش من را تو فدای بخششِ بی منتت ای مهربان مادر ز مولایت چه با خجلت کفن کردی تمنا تو دو عالم آهْ زهرا، آهْ زهرا داشت روی لب همان لحظه که میکردی وصیتها به أسما تو همان بهتر که رفتی و ندیدی یاس شد لاله نبودی شکر حق مادر، زمان غسلِ زهرا تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
در روزگـارانِ غـریـبی، آشـنـا بودى تنها تو با قـرآنِ نـاطـق همصدا بودی هر شب كنارِ خانه با یعقوب چشمانت چـشم انتـظـار یوسف غار حرا بودی آیـات كـوثـر روی دامان تو نازل شد چـون آیـۀ تـطـهـیـر بودی، إنّما بودی وقتی امـینِ مكّه را مـردم رهـا كردند تـنـهـا امـانِ جـانِ خـتـمالانـبـیـا بـودی مـادربـزرگ بـیكـفـنها! لحـظـۀ آخر جـای كـفـن دنـبـال یك تكّه عـبا بودی شعب ابیطـالب كجا و طف كجا بانو ای كاش تو همراه زینب، كربلا بودی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت خدیجه سلاماللهعلیها قبل از وفات
امشب فـضایِ دل مـلالانـگـيز باشـد پـيـمـانـۀ جـانـم ز غـم لـبـريـز بـاشـد گر آسـمـان از دودِ آهـم تـيـره گرديد غم آمد و بر جسم و جانم چيره گرديد اكنون كه مرغِ غم سرودِ غـم سُرايـد چشم انتـظـارم تا اجـل كی از در آيد أسـما بـيا هـمـراز و همدرد دلم باش هنگـام مُردن باخـبر از مشكـلـم باش زهرای من از كودكی درموج غمهاست من میروم امّا دلم در پيش زهراست هر مـادری را شيـرۀ جانست دختر هر دختری را مَحـرم رازست مـادر أسما پس از من دخـتـرم يـاور ندارد شـام عـروسـی فـاطـمـه مـادر نـدارد تـرسم ازاين غـم بـر دلـش انـدوه آيد بـر جـان او بـارِ غـمـی چون كوه آيد او را به جای من تو أسما ياوری كن در حق زهرايم پس از من مادری كن اين قول را بگرفت از أسما و آن گاه آهـی بــرآورد و بـگـفـت الـحــمـد لله اين بانـويی كه در ره اسـلام كـوشيد چشم از جهان با یک جهان اندوه پوشيد كی باورش میشد گلش پژمرده گردد بعد از پدر او ياس سيلی خورده گردد كی بـاورش میشد ز گـلچـين زمـانه بر دست و بـازويش نـشـيند تـازيـانه كی بـاورش میشد كه دربين هـياهو فرياد «يا فـضه خُـذينی» سر دهـد او كی باورش میشد كه غمپرور شود او در سن هجـده سالگی پَـرپَـر شود او كی باورش میشد شـبانه دفـن گـردد در ظلـمت شب مخـفـيـانه دفـن گردد بس كن «وفایی» از غمِ سوزان مادر ديگـر مـگـو از تربت پـنـهـانِ مـادر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
برایت سهمی از اسلام با حیدر برابر بود چنانکه ثروت تو همترازِ تیغِ حیدر بود به ایثارت گواهی میدهد شعبِ أبیطالب همین از خود گذشتنهای تو خود فتح خیبر بود همین بس که سلامت داده جبرائیل با هر وحی کجا این منقبت در شأن آن زنهای دیگر بود؟ کسی که مادر زهراست اُمُّ المؤمنین باشد فقط اینگونه مادر لایق آنگونه دختر بود تو بودی و علی بود و ابوطالب همین کافیست پیمبر از همان آغاز هم دارای لشگر بود تو ای بانو اگر اسلام را یاری نمیکردی یقین دارم جهان امروز بی «الله اکبر» بود خدیجه! آه، بعد از تو رسول الله هر روزش خدیجه! آه، هر شب روی لبهای پیمبر بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
آوردهام امـشـب غـم پـنـهـانی خـود را بر شـانـه شب قـدرِ پـریـشانی خود را رفـتی و نگـفـتـیم هـمین قـدر که داریم از بـرکـت دست تو مسـلـمانی خود را در سجده نبخشیده کسی جز تو به این خاک در راه خـدا گـرمی پـیـشـانی خـود را آیا چه بر اسلام گـذشـته است که بُرده از خـاطر خود خـاطـرۀ بـانی خود را ایمـان به تو و مادریات هر که ندارد فــریـاد زده وسـعـت نـادانـی خــود را پنهان مکن ای ماه دعا در دل این شب از قـبـلۀ دل صـورت بـارانـی خود را یک عمر به امید عـطـای تو نـشـسـتیم پس جمع مکن سفـرۀ مهـمانی خود را بر چهرۀ زهرای خودت خوب نظر کن بـسـپار به خـاطر غـم پـایـانی خود را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری! رتـبـه از مـریـم قـدّیـس فـراتـر داری چشم خورشیدِ رسالت به تو روشن که چهقدر جـلـوه در آیـنـه چون مـاه منّور داری سـر سـپـردی به غـبـار قـدم پـیـغـمـبر که خبر داشت، که آن روز، چه در سر داری؟ چشم پوشیدهای از هستی خود در این راه بس که ایمان به امین بودن رهبر داری تا مگر مکـتب توحـید شود عـالـمگـیر عهد کردی که دل از مال جهان برداری اولین بـانـوی پیـوسـته به اسـلام تویی که به آئـیـن خـدا این همه بـاور داری شاهد همت تو «شِعبِ ابیطالب» بود که عجب دست و دلی عاطفهپرور داری همۀ سعی تو این بود که در طول زمان بارِ اندوه و غـم از دوش نبی برداری گر که تنها بگـذارند تو را مردم شهر اُنس با آسـیه و مـریـم و هـاجـر داری میرسد وحـی الـهی به مبـارک بادت ای که در دامن خود «سورۀ کوثر» داری ای خدیجه! به خدا هدیۀ زیبای خداست این سعادت که تو «صدیقۀ اطهر» داری آری از موهـبتِ همسری یـاسین است این که در گلشن خود یاس معطر داری در جهان هیچ زنی منزلت، اینقدر نداشت که تو از برکت زهـرای مطّهر داری ای که ذُریّـۀ زهـرا همه فـرزند تـوأند یــازده آیـــنــۀ نــــور بـــرابــر داری شـب مـعـراج بـرای تـو سـلام آوردند بـال بگـشای که تا اوج خـدا پر داری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام که بوده است مسلـمان جلوتر از اسلام کسی به درک مقـامش نمیرسد هرگز به درک معـنی نـامش نـمیرسد هرگز "فَـأيَـنَ مِـثـلُ خَـدیـجَـه؟" نبود در عـالم خـدیجه کیست؟ بپـرس از پیـمـبر خاتم گـدای سـفـرۀ اکرام اوسـت صـد حـاتـم از او اگـرچــه نـوشـتـنـد عــالــم و آدم ولی مـدارج شـأنـش هـنـوز نـاپـیداست همین مقام بس او را که "مادر زهراست" امـیـنه بوده اگر هـمسر امین شده است تمام ثروت او خرج راه دین شده است که جزء چار زن برتر زمین شده است به امر حضرت حق "اُمّمومنین" شده است تـمام ثـروت اسـلام در خـزانـۀ اوسـت چرا که عرش خداوند فرش خانۀ اوست کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت فضائلش همه رو بود، پس سوال نداشت که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت "خدیجه بیشتر از بیستوهشت سال نداشت* به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند "صحیح"های دروغین فقط غلط گـفتند کـنـار نـام رســول خـدا و شـیــر خــدا نـوشـتـه اسـت خــدا نـام نــامــی او را چنان که بین رجـزهای ظهـر عـاشورا حسین گفت؛ "أنـاابْنُ خَـدیـجَـةَ الغَـرّاء" چرا که قـبـل همه بـوده از غـدیـر آگاه و گـفـتـه: "أَشْـهَـدُ أَنَّ عَــلـی وَلــیُ الله" چه بانـویی که چنان ترس از خدا دارد که از رسـول خـدا خـواهـش دعا دارد و بـر خـلاف بـقـیـه چـنـان حــیــا دارد کـه از گـرفـتـن حـتـی عـبـا، إبـا دارد! ولی به خـواسـتـۀ خود رسیـد آخـر سر شـفـیـع مـادر خـود شد شـفـیـعۀ محشر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای عـاشـق هـر آیـۀ قـرآنِ پـیـغـمـبـر ای اولــیــن آرایــۀ ایـمـانِ پـیـغــمـبـر آرامـشِ قـلـبِ قـرارِ قـلـبِ ایـن عـالـم سنگ صبـور و مـرهم هر آنِ پیغمبر ای باسـلـیـقه، با محـبت، مـادر باران بـانـوی خـانه، شـاخـۀ ریحانِ پیغـمبر تا آخـر دنـیـا نمـکگـیر مـرامِ توست هر کس که خورده لقمهای از نانِ پیغمبر مهـمـاننـوازِ مـهـربانِ خـانۀ رحـمـت بعد از تو ماتم میشود مهمانِ پیغمبر شعب ابیطالب کنارت باغ رضوان است دور از تو دنیا میشود زندان پیغمبر سخت است بعد از تو تمامِ لحظههای وحی ای نان و خـرمایت توانِ جانِ پیغمبر رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید با سکههایت ضرب شد احسانِ پیغمبر از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی داراییات را کردهای قـربانِ پیـغـمبر جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست گـفتی عبا شد چـشمها گـریان پیغـمبر گـفـتی عـبا شـبه پـیـمـبر یـادمـان آمـد گفتی عبا، پُر اشک شد دامانِ پیغمبر شام غریبان حرم بود و عبا میسوخت در شعـلههای خـیـمۀ طـفـلان پیغـمبر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال پیامبر صلیاللهعلیهوآلیهوسلم در وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای بهر شام تار دل من سحـر بمان آرامش دمـادم این خون جگـر بمان تو آمدی ورفت ز سینه غـم و کنون با رفتنت نزن به دل من شرر بمان ای تو تـوان بـرای دم ذوالفـقـار من تیغ عـلی بدون تو شد بیسـپر بمان ای بـال پر کشیدن من بیوفـا مـشو تنها مرو بدون من ای همسفر بمان عمرت کنار من سپری شد به رنجها یار خوشی ندیدهام عمری دگر بمان ای عـلـت هـمیـشگـی سـرو قـامـتـم با رفتن تو میشکـند این کـمر بمان شد ثـروتت نـثار من و شد برای تو کهنه عبای من صدفت ای گهر بمان آخر برای فاطمه سخت است داغ تو دیگر مخـواه مـادری این پـدر بمان گر فکر جان فاطمهای، جان من مرو بنگر که او شد از غم تو محتضر بمان شد آخرین سـفـارش تو بهر فـاطـمه گویم چگـونه واقعـۀ پـشت در بمان در خانهای که آب وضو شد تبرکی از میخ در شود ثمرت بیثـمر بمان مزد محـبت شب و روز تو میشود یاست شکـسته از ستم چل نفر بمان ارثیۀ فدک چو رسد دست غاصبین گردد خـسـوف عاید برج قـمر بمان
: امتیاز
|